ادامه پارت 53

جونگ‌کوک از ساختمان بیرون زد. هوا بوی باروت گرفته بود. بدنش خسته بود، زخم سطحی روی بازویش خون می‌چکید، اما اهمیتی نداشت.
ماموریت موفقیت‌آمیز بود.
حالا وقتش بود نقشه‌ی نهایی‌اش را بچیند. نقشه‌ای برای نابودی جیمز گری.

اما وقتی برای اولین‌بار روبه‌روی جیمز ایستاد و دید چطور با یک جمله تمام افراد اتاق را مطیع خودش کرد، فهمید…
جیمز یک هیولای واقعی‌ست.
قوی‌تر و خطرناک‌تر از چیزی که تصور می‌کرد.

ماه‌ها گذشت.
هفته‌ها یکی‌یکی خاکستری شدند.
هفت ماه دیگر گذشت و حالا یک‌سال از روزی که جونگ‌کوک و رایا از هم جدا شدند، گذشته بود.

جونگ‌کوک هنوز هر شب، توی اتاق تاریکش، عکس رایا را در ذهنش زنده می‌کرد.
"یه ساله حتی صداتو نشنیدم..."

اما او باید تا آخر می‌رفت.
فقط یک اشتباه کافی بود تا جیمز بفهمد دلش جای دیگری گره خورده.
و اگر این اتفاق می‌افتاد، نه‌تنها خودش، بلکه رایا هم نابود می‌شد.
دیدگاه ها (۰)

PART54

ببینید چی پیدا کردمممم

PART53

PART52

ادامه پارت قبل صاف ایستاد و لیوان رو از جونگ کوک گرفت بعد از...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

ادامه پارت قبل لبخند پنهانی زد اون عاشق آسمون بود اما خیلی ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط